غضنفر از تاکـ.سی پیاده می شه درو محکم می بنده، می گه: پدر سگ خودتی.
راننده میگه: من که چیزی نگفتم.
غضنفر می گه: بعدا که می گی
غضنفر می ره دزدی تفنگو می ذاره پشت گردن یارو
می گه: تکـون بخوری با لگد می زنم تو کمرت!
تو شهر غضنفر اینا برای اولین بار چرخ فلک نصب می کنن. غضنفر به شهرداری زنگ می زنه می گه دستتون درد نکنه، از وقتی پنکه بزرگه رو نصب کردین هوا خیلی خنک شده
حیف نون داشته بالای یک ساختمون پنجاه طبقه کار می کرده، یهو یکی از اون پایین داد می زنه: هوی اصغر! خونه تون آتش گرفته، زن و بچه ات سوختن، مردن! حیف نون هم می گه: دیگه این زندگی برای من معنی نداره، خودش رو از اون بالا پرت می کنه پایین. همین جور که داشته می افتاده، یهو به خودش می گه: اِااه.. من که بچه ندارم! دوباره یه خورده می ره، یهو می گه: اِاِاه.. من که زن ندارم! می رسه نزدیکای زمین، می گه: اِاِااه..! من که اصغر نیستم!